باران باران ، تا این لحظه: 15 سال و 3 روز سن داره

شور بودنم

خلاقیت یا استقلال

باران زیبا هفته پیش رفتیم کتابخونه و اونجا تو رو برای کلاس خلاقیت  برای شن بازی و ... اسم نوشتیم . شنبه رفتیم کلاس . تو توی کلاس نشستی و اصلا برات مسأله ای نبود که من توی کلاس پیشت نبودم. این استقلال تو برای من از صدتا کلاس خلاقیت ارزشمند تره . این گونه بودنت به من و بابات   مبارک! اینم کاردستی یک جلسه کلاس . بعد از اون روز که تنها روز کلاس تو بود (راستش از معلمش راضی نبودم) به همه پزمی دی که من می رم مدرسه. ...
20 بهمن 1390

آرایشگر اختصاصی من

یه آرایشگر خوب سراغ دارم خواستید سفارشتون رو می کنم.   ن "مامان اگه دمپایی تو بپوشی من ناراحت می شم" (خوب معلومه برای اینکه لاکم پاک می شد) ...
20 بهمن 1390

دوس دارم.

باران دوست داشتنی ! یه موضوع درباره ی  حرف زدن تو که برای همه جالبه اینه که هر کاری می کنی و ازت می پرسند که چرا ؟ تو فقط  جواب می دی که دوس دارم . پریروز بهت گفتم باران دوست داشتن کاری برای انجام دادن آن موجه ترین دلیله برای انجام دادن آن  ولی ما آدم بزرگ ها خیلی وقته این دلیل موجه رو فراموش کردیم راستش دوره ی ما برعکس بود دوست داشتن فرد غیر موجه ترین دلیل بود و دوست داشتن بقیه موجه ترین . همه بعد از شنیدن پاسخ تو می خندند که این قضیه یادآور این ضرب المثل که خنده تلخ من از گریه غم انگیزتره!
20 بهمن 1390

شم اقتصادی باران!

داستان این دوتومنی اینه که مامان جون این دوتومنی رو بهت داد که با دایی عباس بیرون بری برای خودت خوراکی بخری . وقتی که برگشتید خوراکی خریده بودی ولی دوتومنی رو هم داشتی . مامان جون پرسید که چرا دوتومنی تو خرج نکردی تو هم صادقانه گفتی برای اینکه تموم می شد. من کشته ی صداقت شما بچه ها هستم. ...
20 بهمن 1390

خاله بازی

بارانم این روزها تو تمام وقت داری خاله بازی می کنی . خاله  بازی که چه عرض کنم عمه بازی مامان بزرگ با زی دختر عمو بازی و همه ی فامیل بازی . یه عروسک داری که محمد حسینه و یه عروسک دیگه که اسمش فاطمه است . و همیشه بغل تو اند از این ور به اون ور . تو اینقدر توی نقش می ری که هیچ وقت نقشت رو یادت نمی ره مثل بعضی بازیگرا که توی نقش اولشون می مونندو دیگه در نمی یاند .
19 بهمن 1390

یک دوست قدیمی برای تو

رها به قدمت دوران جنینی اینم رها  جون من و مامان رها دوران بارداریمون توی کلاس های بارداری که ترکیبی از ورزش بارداری و مدیتیشن و اطلاعات پزشکی بود شرکت می کردیم و بعد از اتمام کلاس ها با تقاضای مامان رها رابطمون رو ادامه دادیم و با توجه به شرایط خاص ما (حامله شدن دوباره من ) این اولین بار بود که رها رو می دیدیم. ...
19 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شور بودنم می باشد